پرده را برداریم:
بگذاریم که احساس هوایی بخورد.
بگذاریم بلوغ، زیرِ هر بوته که می خواهد بیتوته کند.
بگذاریم غریزه پیِ بازی برود.
کفش ها را بکَند، و به دنبالِ فصول از سَرِ گُل ها بپرد.
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند.
چیز بنویسد.
به خیابان برود.
ساده باشیم.
ساده باشیم چه در باجه ی یک بانک چه در زیرِ درخت.
کارِ ما نیست شناساییِ «رازِ» گُلِ سرخ،
کارِ ما شاید این است
که در «افسونِ» گُلِ سرخ شناور باشیم.
.
.
.
.
.
عاشق نبودم
نیستم
نخواهم بود

نظرات شما عزیزان: